× ҳ̸Ҳ̸×♀ L0vEly ♂×ҳ̸Ҳ̸×
دلـ نـوشتــﮧ هاے یــﮧ دیــفونـﮧ (!)
من مي دانم دلم تا همیشه در وسط ترین نقطه ی زندگیت جا مانده است ... جایی بین خواستن و نخواستن ... جایی بین بودن و نبودن ... جایی بین رفتن و نرفتن ... جایی بین ....... این نقطه های خالی ... جا مانده ام ایـن بــار چَشمـــانـَـم بـــاز بــود کِـه تـو گُــم شــدی پیـدایــت کـِــه کـــردمـ ... در آغـــوش دیگــــری بـــــودیـــ .
دیگــر قـــاصِـدک هــا بـِـه دَستـــ مـــا نِـمیرسنــد! چـــون شَــرم دارنــد پِیغــــام چَنــد نَفــــر را بـِــه یـــک مَقصـــد بِبـــَـــرنـــد!! روزگـار لَعنتــی ... هـــَـــــــــر سـازی کِـه زدی رَقصیـدمـ. بـی اِنصـاف یکبــار هَـم تـو بِـه سـاز مَـن بـِــرقــص ؛ ببیــــــــن ... دِلــمـ چـِـه " شـــــــــــوری " میـزَنـد ...؟!
در من فرياد ميکند . . بی تو مدتـهاستــ کــه کــوچــانــــده ام .. بـُــغـضـــ هــایـ ِ بـی آشـیــــانــه را ... بـــه لـــبخـَــنـدهــــایـ ِ نــــاشـیـــــانــه..!
پَـرگــــار هـای خــوبـی شُـده ایــم ، هَمــدیگـــر را خـــوب دور مـــی زَنیــــــم...
چه تقدیر بدیست !
دلتنگم! برای کسی که مدتهاست، بی آن که باشد، هـر لحـظه، زنـدگی اش کـرده ام ! هذیـ‗__‗ـان میگوید لبـ‗__‗ـانت چیـ‗__‗ـز ی شبیه "دوستـ‗__‗ـت دارم" بر خـ__ـلاف چشمانـ‗__‗ـت...
رقيــب مَـــن: بِهشــت چِشمــــاش مــــال تـــو، مـَــن تــو نِگــــاش گُـــر میگیـــرمـ تـــو مِهـــربــونــی شــو میخــــوای،مـَـــن واســـه اَخمهــــــاش میمــــیرَمــ
نمي دانــم چــرا بيــن ايــن همــه ادم پــيــله کــرده امــ بــه تــو شــايد فــقط با تــو پــروانــه مي شـــوم ســنـگـيــنــي گـفــتــه هــايــم بــه سـنــگـيــنـي گــوش هــايـتــ دَر . . .!
" قِســمَت " تَمــــام ِ تَقصــیرهـــاي مــا را بـِـه عُهــده مــی گیـــرَد
زندگي چيره ي ناچيزي ست مثل يك فنجان چاي و كنارش عشق مثل يك حبه ی قند زندگي را با عشق نوش جان بايد كرد ... ! احتیاج به شراب نیست. یک استکان چای هم دیوانه ام می کند.. وقتی که میزبان ، چشمانِ تو باشد. ♥#########♥ .. مادر دختر ۷ ساله از خانه بیرون میرود برای خرید بعد از ۱۰ دقیقه دختر درب خانه ی همسایه را میزند پسری ۲۷ ساله به اسمه محمد در رو باز میکنه با روی خوشی با الناز صحبت میکند الناز میگوید : 699666999999666999999666996666666996666699999666669966666699 Ctrl + F را بزنيد بعد Ctrl + Enter را بزنيد حالا همین کار رو انجام بدین اما بجای 9 عدد 6 را بزنید اگه يه روز يه شاپرک تو خونتون کشيد سرک يه خورده ياد ما بيفت نگو ولش کن به درک ('.') <)(> ][ چيه؟دلم براتون تنگ شده بود دارم نگاتون ميكنم! میتونین داستان رو تو ادامه حرفای ما بخونین :)
اون (دختر) رو تو یک مهمونی ملاقات کرد. خیلی برجسته بود، خیلی از پسرها دنبالش بودند در حالیکه او (پسر) کاملا طبیعی بود و هیچکس بهش توجه نمی کرد… آخر مهمانی، دختره رو به نوشیدن یک قهوه دعوت کرد، دختر شگفت زده شد اما از روی ادب، دعوتش رو قبول کرد. توی یک کافی شاپ نشستند، پسر عصبی تر از اون بود که چیزی بگه، دختر احساس راحتی نداشت و با خودش فکر می کرد، "خواهش می کنم اجازه بده برم خونه..." یکدفعه پسر پیش خدمت رو صدا کرد، “میشه لطفا یک کم نمک برام بیاری؟ می خوام بریزم تو قهوه ام.” همه بهش خیره شدند، خیلی عجیبه !چهره اش قرمز شد اما اون نمک رو ریخت توی قهوه اش و اونو سرکشید. دختر با کنجکاوی پرسید، “چرا این کار رو می کنی؟” پسر پاسخ داد، “وقتی پسر بچه کوچیکی بودم، نزدیک دریا زندگی می کردم، بازی تو دریا رو دوست داشتم، می تونستم مزه دریا رو بچشم مثل مزه قهوه نمکی. حالا هر وقت قهوه نمکی می خورم به یاد بچگی ام می افتم، زادگاهم، برای شهرمون خیلی دلم تنگ شده، برا والدینم که هنوز اونجا زندگی می کنند.” همینطور صحبت می کرد، اشک از گونه هاش سرازیر شد. دختر شدیدا تحت تاثیر قرار گرفت. یک احساس واقعی از ته قلبش. مردی که می تونه دلتنگیش رو به زبون بیاره، اون باید مردی باشه که عاشق خونوادشه، هم و غمش خونوادشه و نسبت به خونوادش مسئولیت پذیره… بعد دختر شروع به صحبت کرد، در مورد زادگاه دورش، بچگیش و خونوادش. مکالمه خوبی بود، شروع خوبی هم بود. اونها ادامه دادند به قرار گذاشتن. دختر متوجه شد در واقع اون مردیه که تمام انتظاراتش رو برآورده می کنه: خوش قلبه، خونگرمه و دقیق. اون اینقدر خوبه که مدام دلش براش تنگ میشه! ممنون از قهوه نمکی! بعد قصه مثل تمام داستانهای عشقی زیبا شد، پرنسس با پرنس ازدواج کرد و با هم در کمال خوشبختی زندگی می کردند….هر وقت می خواست قهوه براش درست کنه یک مقدار نمک هم داخلش می ریخت، چون می دونست که با اینکار حال می کنه. بعد از چهل سال، مرد در گذشت، یک نامه برای زن گذاشت، ” عزیزترینم، لطفا منو ببخش، بزرگترین دروغ زندگی ام رو ببخش. این تنها دروغی بود که به تو گفتم— قهوه نمکی. یادت میاد اولین قرارمون رو؟ من اون موقع خیلی استرس داشتم، در واقع یک کم شکر می خواستم، اما هول کردم و گفتم نمک. برام سخت بود حرفم رو عوض کنم بنابراین ادامه دادم. هرگز فکر نمی کردم این شروع ارتباطمون باشه! خیلی وقت ها تلاش کردم تا حقیقت رو بهت بگم، اما ترسیدم، چون بهت قول داده بودم که به هیچ وجه بهت دروغ نگم… حال من دارم می میرم و دیگه نمی ترسم که واقعیت رو بهت بگم، من قهوه نمکی رو دوست ندارم، چون خیلی بدمزه است… اما من در تمام زندگیم قهوه نمکی خوردم! چون تو رو شناختم، هرگز برای چیزی تاسف نمی خورم چون این کار رو برای تو کردم. تو رو داشتن بزرگترین خوشبختی زندگی منه. اگر یک بار دیگر بتونم زندگی کنم هنوز می خوام با تو آشنا بشم و تو رو برای کل زندگی ام داشته باشم حتی اگه مجبور باشم دوباره قهوه نمکی بخورم. اشک هاش کل نامه رو خیس کرد. یه روز، یه نفر ازش پرسید، ” مزه قهوه نمکی چیست؟ اون جواب داد “شیرینه“ ♥♥در كلاس ادبيات معلم گفت:فعل رفتن را صرف كن!!! رفتم....رفتي....رفت...ساكت ميشوم،ميخندم....!!!! ولي خنده ام تلخ ميشود،استاد داد ميزند:ادامه بده.... و من ميگويم:رفت....رفت.....رفت...... رفت و دلم شكست....... غم رو دلم نشست،رفت شاديم بمرد،شور و شوق از دلم برد... رفت........رفت.......رفت.......و من ميخندم و ميگويم: خنده تلخ من از گره غم انگيزتر است!!! كارم از گريه گذشته س،به ان ميخندم....!!! غوغــــاست ...
همین که هستی نه تلخم ، نه شیرین ﺍﻓــــﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ گفته بودم:
حرف دلت رو امــروز بزن ! ♥دوســــتــــــــ دارمــــــــ بـــــــه تــــــــمــــــــامـــــــ زبــــــانــــــ دنیـــــــا♥ English - I love you Afrikaans - Ek het jou life Albanian - Te dua Arabic - Ana behibak (to male) Arabic - Ana behibek (to female) Armenian - Yes kez sirumen Bambara - M'bi fe Bangla - Aamee tuma ke bhalo aashi Belarusian - Ya tabe kahayu Bisaya - Nahigugma ako kanimo Bulgarian - Obicham te Cambodian - Soro lahn nhee ah Cantonese Chinese - Ngo oiy ney a Catalan - T'estimo Cheyenne - Ne mohotatse Chichewa – Ndimakukonda Corsican - Ti tengu caru (to male) Creol - Mi aime jou Croatian - Volim te Czech - Miluji te Danish - Jeg Elsker Dig Dutch - Ik hou van jou Esperanto - Mi amas vin Estonian - Ma armastan sind Ethiopian - Afgreki' Faroese - Eg elski teg Farsi - Doset daram Filipino - Mahal kita Finnish - Mina rakastan sinua French - Je t'aime, Je t'adore Gaelic - Ta gra agam ort Georgian – Mikvarhar German - Ich liebe dich Greek - S'agapo Gujarati - Hoo thunay prem karoo choo Hiligaynon - Palangga ko ikaw Hawaiian - Aloha wau ia oi Hebrew - Ani ohev otah (to female) Hebrew - Ani ohev et otha (to male) Hiligaynon - Guina higugma ko ikaw Hindi - Hum Tumhe Pyar Karte hae Hmong - Kuv hlub koj Hopi - Nu' umi unangwa'ta Hungarian – Szeretlek Icelandic - Eg elska tig Ilonggo - Palangga ko ikaw Indonesian - Saya cinta padamu Inuit – Negligevapse Irish - Taim i' ngra leat Italian - Ti amo Japanese – Aishiteru Kannada - Naanu ninna preetisuttene Kapampangan - Kaluguran daka Kiswahili – Nakupenda Konkani - Tu magel moga cho Korean - Sarang Heyo Latin - Te amo Latvian - Es tevi miilu Lebanese – Bahibak Lithuanian - Tave myliu Malay - Saya cintakan mu / Aku cinta padamu Malayalam - Njan Ninne Premikunnu Mandarin Chinese - Wo ai ni Marathi - Me tula prem karto Mohawk – Kanbhik Moroccan - Ana moajaba bik Nahuatl - Ni mits neki Navaho - Ayor anosh'ni Norwegian - Jeg Elsker Deg Pandacan - Syota na kita!! Pangasinan - Inaru Taka Papiamento - Mi ta stimabo Persian - Doo-set daaram Pig Latin - Iay ovlay ouyay Polish - Kocham Ciebie Portuguese - Eu te amo Romanian - Te ubesk Russian - Ya tebya liubliu Scot Gaelic - Tha gra\dh agam ort Serbian - Volim te Setswana - Ke a go rata Sindhi - Maa tokhe pyar kendo ahyan Sioux – Techihhila Slovak - Lu`bim ta Slovenian - Ljubim te Spanish - Te quiero / Te amo Swahili - Ninapenda wewe Swedish - Jag alskar dig Swiss-German - Ich lieb Di Tagalog - Mahal kita Taiwanese - Wa ga ei li Tahitian - Ua Here Vau Ia Oe Tamil - Nan unnai kathalikaraen Telugu - Nenu ninnu premistunnanu نمیشه خاطره رو زیر فرش قایم کرد باید نباشه کنارت تا پی به این ببری اگه یه روز بلند شی ببینی پیشت نیست چطوری میتونی عطرش رو از بین ببری؟ چجوری آلبومای عکسشو ورق نزنی؟ چجوری خاطرشو از تو خونه دور کنی؟ تموم خونه جهنم شده نمیدونی چطوری از وسط شعله ها عبور کنی؟ یا باش ، یا نباش گاهی بودن و گاهی نبودن دیوانه ام می کند راحت به زبان بیار دوست داشتن یا نداشتنت را این سردرگمی دیوانه ام می کند هیچ وقت تصویر زیبایت را در ذهنم خراب نکن تلاش هم نکن نمی توانی نمی توانی من را از من بگیری در کنارم باشی یا نباشی دوستت دارم از پشت شیشه های بزرگ دلتنگی گریه می کنم و آرزو میکنم که کاش برای یک لحظه فقط یک لحظه آغوش گرمت رو احساس کنم می خواهم سر روی شانه های مهربانت بگذارم تا دیگر از گریه گم نشوم تو مرا به دیار محبت ها بردی وصادقانه دوستم داشتی پس بیا و باز در این راه تلاش کن اگر طاقت اشکهایم را نداری در راه عشقی پاک تر و صادقانه تر زیرا که من و تو ما شده ایم پس نگذار زمانه بی رحم دل هایی را که از هم جدا نشدنی است را به درد آورد دلم را به تو دادم و کلیدش را به سوی آسمان خوشبختی ها روانه کردم چه شب ها که تا سحر با یادت با گونه هایی خیس از دلتنگی به سر بردم تو از نژاد چشمه باش... گفتم خدای من دقایقی بود در زندگانیم ڪه هوس میڪردم سر سنگینم را ڪه پر از دغدغه دیروز بود و هراس فردا ڪجای قصّه خوابیدی ڪه من تو گریه بیدارم ڪه هر شب حرم دستاتو به آغوشم بدهڪارم براے مرگ خود یڪ بهانـﮧ مے خواهم یڪ بهانـﮧ پوچ عاشقانـﮧ مے خواهم از غمے ڪه مے دانے با تو بودنم مرگ است بے تو بودنم هرگز !!! اگر بهانـﮧ این باشد من بهانـﮧ مے گیــرم و عاشقانـﮧ مے میـــــرم I love my EYES when u look into them I love my NAME when u say it I love my HEART when u love it I love my LIFE when u are in it چشامو وقتی تو بهشون نگاه میکنی دوست دارم، اسممو وقتی دوست دارم که تو صداش میکنی، قلبمو وقتی دوست دارم که تو دوسش داشته باشی، زندگیم رو وقتی دوست دارم که تو توش هستی . . . . . . The words are easy when the language is LOVE See ! I love the y i love the o i love the u put them together وقتی زبانمون زبان عشق باشه کلمات خیلی ساده میشن! نگاه کن؛ من Y رو دوست دارم من O رو دوست دارم من U رو دوست دارم! حالا اینارو بزار کنار هم . . . آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همینجاست بخند... دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند...
هزاران کاش
من اینجا بی تو می سازم
و تو، آنجا با او می سازی...!!!
چِـه کلمـِـه مََََََََََظلــومــي استــــ
♥#############♥
♥###############♥
♥#################♥..................♥###♥
♥##################♥..........♥#########♥
♥#################♥......♥#############♥
♥################♥..♥###############♥
♥################♥################♥
♥###############################♥
♥############################♥
♥#########################♥
♥######################♥
♥###################♥
♥#################♥
♥##############♥
♥###########♥
♥#########♥
♥#######♥
♥#####♥
♥###♥
♥#♥
♥
خانم میان سالی سکته قلبی کرد و سریعاً به بیمارستان منتقل شد. وقتی زیر تیغ جراح بود عملاً مرگ را تجربه کرد. زمانیکه بی هوش بود فرشته ای را دید.
از فرشته پرسید: آیا زمان مردنم فرا رسیده است؟
فرشته پاسخ داد: نه، تو ۴۳ سال و ۲ ماه و ۸ روز دیگر فرصت خواهی داشت.
بعد از به هوش آمدن برای بهبود کامل خانم تصمیم گرفت که در بیمارستان باقی بماند. چون به زندگی بیشتر امیدوار بود، چند عمل زیبایی انجام داد. جراحی پلاستیک، لیپساکشن، جراحی بینی، جراحی ابرو و … او حتی رنگ موی خود را تغییر داد.
خلاصه از یک خانم میان سال به یک خانم جوان تبدیل شد!
بعد از آخرین جراحی او از بیمارستان مرخص شد. وقتی برای عزیمت به خانه داشت از خیابان عبور می کرد، با یک آمبولانس تصادف کرد و مرد!
وقتی با فرشته مرگ روبرو شد بهش گفت: من فکر کردم که گفتی ۴۰ سال و اندی بعد مرگ من فرا می رسه؟ چرا من رو از جلوی آمبولانس نکشیدی کنار؟ چرا من مردم؟
…
…
…
…
فرشته پاسخ داد؛ ببخشید، وقتی داشتی از خیابون رد می شدی نشناختمت.......!
من تنهام میشه بیایید خانه ی ما زیر غذا رو کم کنید تا مادرم برسه من از گاز میترسم وگرنه خودم این کار انجام میدادم، محمد که متعجب شده بود به خانه ی دختر ۷ ساله(الناز) میرود، وقتی محمد وارد میشود میبیند گاز روشنه زیره گاز رو کم میکنه بعد الناز برای محمد یک لیوان شربت میاره داخل شربت داروی بیهوشی ریخته بود، محمد با خوردنه شربت به خوابی عمیق فرو میرود در همین لحظه الناز داد میزنه بچه ها بدوئین بیاین یه نفر سرکار رفته همه ی این متن رو خونده...
699669999999969999999966699666669966669966666996669966666699
699666999999999999999666669966699666699666666699669966666699
699666669999999999996666666996996666699666666699669966666699
699666666699999999666666666699966666669966666996666996666996
699666666666999966666666666699966666666699999666666669999666
شمارهاي بالا را انتخاب كنيد
شماره ی 9 را بزنيد حالا
ادامـ ــﮧ حـَـرفاےِ مـטּ
با تیر و کمان غرورت سنگ میزنی
بر شیشه های بی قراریم .
زنگ خاطراتم را میزنی و فرار میکنی
فرصتی نیست
فرار نکن...!
معنی این شیطنت ها را بگو!!
این بار اگر دلت در حیاط قلبم افتاد ،
سراغش را نگیر.. .
پس نمیدهم!!
به جریمه ی زنگ هایی که زدی و فرار کردی...!
ســاده میشــکنم .. با یــک تلنــگر کوچک ...
این گـــونه نبودم ....
شــــدم !!
همین که لابلای کلماتم ... نَفَس میکشی
راه میروی...
در آغوشم میگیری ...
همین که پناه ِ واژه هایم شده ای...
همین که سایه ات هست ...
همین که کلماتم از بی "تو"یی یتیم نشده اند
کافیست برای یک عمر آرامش
باش ...
حتی همین قدر دور ...
حتی همین قدر.....دست نیافتنی.!!!
دوستت دارم تا مرز بی نهایت ...
مزه ی بی تفاوتی میدهم این روزا
جنس حالم زیاد مرغوب نیست ...
ﻣﯿـــﺎﻥ ﺩﻭ ﺧﻂ !
ﻣﺎﻧﺪﻧﻢ، ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ...
ﺭﻓﺘﻨـــــﻢ، ﺗﻮﺍﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ!
ﺗﻮﺍﻥ ِ ﺩﺭﺩ ﻧﺪﺍﺭﻡ ... !!!
بی تو سخت می گـــذرد!
حرفــــم را پس می گیرم...
بی تو انـــگار اصلا نمی گـــذرد!
" درد " دلـــت
بگذار آدم ها تا می توانند سنگ باشند
ادامـ ــﮧ حـَـرفاےِ مـטּ
vOr0oj@K |