× ҳ̸Ҳ̸×♀ L0vEly ♂×ҳ̸Ҳ̸×

دلـ نـوشتــﮧ هاے یــﮧ دیــفونـﮧ (!)

 

 

از پشت شیشه های بزرگ دلتنگی گریه می کنم و آرزو میکنم که کاش

 

برای یک لحظه فقط یک لحظه آغوش گرمت رو احساس کنم

 

می خواهم سر روی شانه های مهربانت بگذارم تا دیگر از گریه گم نشوم

 

تو مرا به دیار محبت ها بردی وصادقانه

 

دوستم داشتی

 

پس بیا و باز در این راه تلاش کن اگر طاقت اشکهایم را نداری

 

در راه عشقی پاک تر و صادقانه تر

 

زیرا که من و تو ما شده ایم

 

پس نگذار زمانه بی رحم دل هایی را که از هم جدا نشدنی است را

 

به درد آورد

 

دلم را به تو دادم و کلیدش را به سوی آسمان خوشبختی ها روانه کردم

 

چه شب ها که تا سحر با یادت

 

با گونه هایی خیس از دلتنگی به سر بردم

 

 


بگذار آدم ها تا می توانند سنگ باشند

تو از نژاد چشمه باش...

 

چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:, 19:52 + لِــیــْـدی عـاطـفــ ـﮧ| |
i413141_11.gif (242×58)


vOr0oj@K