× ҳ̸Ҳ̸×♀ L0vEly ♂×ҳ̸Ҳ̸×
دلـ نـوشتــﮧ هاے یــﮧ دیــفونـﮧ (!)
گفتم خدای من دقایقی بود در زندگانیم ڪه هوس میڪردم سر سنگینم را ڪه پر از دغدغه دیروز بود و هراس فردا ڪجای قصّه خوابیدی ڪه من تو گریه بیدارم ڪه هر شب حرم دستاتو به آغوشم بدهڪارم
نظرات شما عزیزان:
vOr0oj@K |